بابک ناصری

در زبان انگلیسی برای پریدن یا خیز برداشتن از سویی به سوی دیگر اصطلاحی مرسوم است که به آن جامپ می گویند.

البته این عبارت معانی موازی دیگری هم دارد که مقصود ما از آن همان “پریدن” است.

اگر با جماعت اهل منقل و دود هم نشسته باشید برای فراتر رفتن از واقعیت موجود زندگی از همین کلمه “پریدن” استفاده میشود که معادل خیالی به رویا رفتن را می توان از آن استخراج کرد.

چیزی شبیه وضعیت ایران امروز که در گردابی عمیق از مشکلات فرو رفته و حکام آن به هر قیمتی می خواهند از حال موجود به شکلی جادویی به وضعیت مطلوبی دیگر پرش داشته باشند.

بن بست استراتژیکی که حاصل محاسبات غلط از منطقه و کشورگشایی جنگ افروزانه (صدور انقلاب اسلامی و گسترش هلال شیعە) است.

جابجایی قدرت در راس نظام به خیال اینکه میشود ازین بن بست جان سالم به در برد. همان خیال متوهمانه اهل منقل که حاکمیت جمهوری اسلامی بدان مبتلا شده.

سپردن رهبری به دستی دیگر با این توهم که همسان با خاورمیانه نوین، آرمان شهری مدرن چون کشورهای عربی حاشیه خلیج برای آینده ایران ساخته میشود و موجب جلوگیری از نابودی حکومت اسلامی میشود.

اما با نگاهی کوتاه و کنکاشی عادی می توان به تحلیل این استراتژی پرداخت و آسیب های آن را از نظر گذراند.

خامنه ای با آن عشوه معروف در مجلسی که رفسنجانی او را با تعارف و تکلف به رهبری رساند، هیچ خیالی در سر نداشت که روزی اداره ایران توسط او تبدیل به حکومتی موروثی شود و همانند پادشاهان فرزندان ذکور خود را به تخت سلطنت بنشاند!

در میان فرزندان بسیار مذکرش تنها کسی که در بازی سیاسی حضور فعال و زیر پوستی داشت مجتبا بود که این گزینه اکنون در این گیرودار کاندید رهبری آینده ایران است( البته اگر با تحولات منطقه بشود آینده ای برای حکومت آخوندها متصور بود!).

با نگاهی سطحی به عصر امروز و مقایسه نظام های سیاسی، اعم از دیکتاتوری آن و پادشاهی موروثی در چند پادشاهی نشین غربی می شود پیش دستانه یک نتیجه را برداشت کرد.

در نوع دیکتاتوری اش حافظ اسد و انتقال قدرت به بشار را می توان نمونه آورد. خوب آگاهید و نیاز به توضیح ما نیست؛ چه سرنوشت غم انگیزی دچار سوریه شد!

نوع دیگر آن که جامعه را به اضمحلال و قهقرا برد، کره شمالی ست با انتقال قدرت از کیم ایل سونگ به کیم جونگ اون و سقوط ارزش های انسانی توسط این خانواده.

شاید مثال این دو نمونه که با حکام جمهوری اسلامی قرابت دیرینه ای دارند کافی باشد تا پی ببریم با دستاوردهای 45 ساله این حکومت چه تراژدی مهیبی در انتظار ایران است.

در آن سو پادشاهی نشین ها نیز همین سنت را دنبال می کنند که عمدتن به استثنای یکی دو کشور مثل عربستان، معمولن نظام سیاسی دموکراتیک اداره کشور را به ساختارهای مدرن محول می کنند و حکم مقام تشریفاتی را در کشور ایفا می کنند.

بریتانیا، سوئد، اسپانیا و چند نمونه غربی آن موید این دلیل است که پس از قرن ها تجربه پادشاهی عنوانی تشریفاتی باشد.

نسخه ای که البته برای ایران  تلخ و ناگوار بود و غیر قابل بازگشت است.

پس با حسابی سر انگشتی میتوان بیت خامنەای با این انتخاب را به پاندول ساعتی تشبیه کرد که آرزو دارد در یک نقطه مطلوب بایستد.

اداره ایران با حکومتی ایدئولوژیک و دینی و نقطه مقابلش جامعەای که خیال عربستان شدن آل سعود را در سر می پروراند! رو به مدرنیته شدن و پیاده کردن سیاست نظم نوین خاورمیانه! که هر دو برای این حکومت دست نیافتنی ست؛ با خطا و لغزش هایی که درین نیم قرن بر سر ایران و مردمش آوردند.

البته مجلس خبرگانی که بنا به کاریکاتوری قدیمی 90 درصد آنان در جلسات، خلسه و نئشگی را تجربه می کنند و بخشی از بودجه کلان آن صرف خرید ایزی لایف( پوشک نگدارنده سالخوردگان!) برای اعضا میشود! بعید است تصمیمی مستقل برای انتخاب رهبر سیاسی مذهبی را اتخاذ کنند.

و به راحتی میشود نتیجه گرفت که امر خامنه ای همچنان برای شان سندی مطلق است.

پس از میان سه گزینه تقریبن میشود حدس زد که مجتبا هم مثل پزشکیان از صندوق در می آید تا ادامه راه ولایت مطلقه فقیه را لبیک گوید!

البته همه چیزهایی که گفتیم تحلیلی منطبق بر آمارهای موجود بود و پرواضح است سیاست امری نسبی ست و نمی توان پیشگویی مطلقی از دل آن در آورد.

اما می توان حدس زد که چه نوع حکومتی محکوم به فناست و چگونه خود را در چنبره اشتباهات خود خفه می کند. و پریدن ازین آشفتگی ها آدم را به یاد عبارت جامپ می اندازد!

البته از نوع داخلی و پا منقلی اش که می شود در خلسه دودی توهم زا از وهمی به وهم دیگر جهید!

خطایی که خامنه ای کرد عنقریب باید جانشینش را در دام انتقام مردم گرفتار کند.

چه در سیاست خارجی و چه در منجلابی که نزدیک به پنج دهه برای مردم طراحی کرد، می رود تا روزهای آخر عمرش را بگذراند

و صد البته برای آزادی خواهانی که مبارزه کردند و خون دادند تا آزادی را برای نسل های آتی خود فراهم کنند؛ آرزویی فراتر از این نیست که خامنەای زنده بماند تا روزی خود تاوان نقشه های خود را پس بدهد.