بابک ناصری

آلترناتیو بیشتر یک واژه سیاسی است که در گفتگوهای سیاسی به کار میرود و معنایش نماینده ای است که میخواهد جریان اول را حذف کرده و خود جانشینش شود.

در یک وضعیت نامطلوب حکومتی، این اصطلاح به دنبال راهکاریست تا پس از برکناری کامل اوضاع قبلی و جلوگیری از اغتشاش در وضعیت کنونی راهی برای کنترل در آینده ارائه دهد.

البته در واقعیت اوضاع به همان سادگی فرهنگ سیاسی در کتاب ها نیست که سیاسیون آن را به تعریف کشیده اند.

با این مقدمه می توان به ارزیابی مختصری از آشفتگی فعلی در ایران پرداخت که حاصل ناکارآمدی حکومتی دینی است و قریب به نیم قرن کشوری را که می توانست وضعیتی مساعد و مطلوب داشته باشد، به خرابه ای تبدیل کرد.

با نگاهی به آشفتگی منطقه در این ایام که دلایل تاریخی و متعددی در وضعیت فعلی آن دخیل است می توان به وضوح برداشت کرد که دگرگونی عظیمی در راه است.

وقوع هفتم اکتبری که روزها و ماه های متلاطمی را رقم زد و قطار جنگی که ایستگاه به ایستگاه در پی ویرانی ست.

از آن سو چشمان نگران بخش زیادی از جغرافیای جهان به خاورمیانه است که شاهراه عمده اقتصاد غرب است و از سویی دیگر جان باختن انسان های بسیاری که در آتش جنگ ضجه های شان به گوش می رسد.

تمام این معادلات در تهران مدیریت میشود و جهان نیز به ضرس قاطع برین نکته صحه می گذارد.

عبارت سر اختاپوس در تهران و بال های آن در منطقه که به نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی اشاره دارد و نفتالی بنت آن را رسمن اعلام کرد، آبستن دو نکته در رقم خوردن آینده در منطقه و ایران است.

اول آنکه باید این بحران به نتیجه ای منجر شود تا مطلوب قدرت های بزرگ جهانی قرار گیرد و تضمین آینده ای بی دردسر را برای نظام سرمایه فراهم کند.

و در گام بعدی و مهم تر آینده سیاسی و حاکمیتی ست که باید برای ایران برنامه ریزی شود.

این دو نکته هر کدام در جای خود از اهمیت بالایی برخوردارند و شاید آینده سیاسی ایران باشد که چالش بیشتری  پیش روی خود دارد.

ایران با تنوع ملیت هایی که در جغرافیای خود دارد همیشه محملی برای نزاع بر سر کسب قدرت در خود بوده  تاریخ شاهد این مدعاست.

تحزب که راهکاری سیاسی برای ارائه آلترناتیو در هر کشور است تنها در کوردستان و بخش هایی از آذربایجان و اکنون در بلوچستان فعال بوده و با مرکز گرایی حکومت های قبل و اکنون در مبارزه و تعارض است؛ تنها ویژگی مطلوب سیاسی ست که می توان به جدیت برآن پرداخت.

قیام های مردمی در سال های پیشین که حاصل بی کفایتی حکومت دینی جمهوری اسلامی بود به خوبی نشان داد که برای آینده ایران جای خالی احزاب ریشه دار ملموس است.

تنها اپوزیسیون فارس زبان بود که بر قدرت در تمرکز مرکز پافشاری میکرد که این نیز در جای خود نقد فراوانی بر آن وارد است.

اکنون غرب نگران آینده ایران پس از سقوط جمهوری اسلامی ست تا با استقرار حکومتی متناسب با معیارهای جهانی ضامن منافع آنان نیز باشد.

حمله عنقریب اسراییل به اهداف احتمالی در آینده این جایگزینی می تواند نقش بسیار تعیین کننده ای را ایفا کند.

تغییر حکومت اما نکته ای ست که نمی توان به این فاکتورها برای وقوع آن به تنهایی استناد کرد.

خواسته مردمی با قیام جمعی برای ساختن بنایی دوباره بر این سرزمین شاید اصلی ترین مولفه ای باشد که متضمن اوضاع آتی ایران است.

تاریخ گواه بوده که نیروی خارجی با عنصر جنگ تنها به استثمار یک کشور ختم شده و این همانی نیست که مردم ایران در قیام های خود آن را هدف گرفته باشند.

مردم برای آزادی و رفاه زندگی خود بارها مقابل حکومت جمهوری اسلامی ایستاده اند و بعید است که تنها دلخوشی شان براندازی از منظر جنگ باشد.

جنگ با تمام ویرانی و تبعاتی که به دنبال خود می آورد درین برهه زمانی شاید بخش کوچکی از معادله باشد که برخی روی آن سرمایه گذاری کرده اند.

اما اوضاع پس از جنگ و آشفتگی ست که می تواند مبین آینده ای روشن و مشخص گردد.

دموکراسی و حاکمیت جمعی بنا به درخواست و محقق کردن خواسته  ملیت ها که سالیان سال  برایش جنگیده اند، گزینه مطلوبیست که می تواند آرامش را بر کشور حکمفرما کند.

باز بودن دست احزاب ریشه دار در اداره سرزمین آینده می تواند نوید بخش روزهای خوبی باشد که دسترسی به آن دور نیست.

احزابی که دغدغه مردم را سالیان سال بر دوش کشیده اند تا از فراز و نشیب تاریخ به نقطه ای دست یابند که زیبنده ملیت هاست.

خاورمیانه روزهای سخت و تعیین کننده ای پیش رو دارد و ایران در مرکز تحولات این آشفتگی می تواند روزهای خوبی را در آینده برای مردم رقم بزند در صورتی که وحدت میان ملیت ها به نحو مطلوبی رقم بخورد.

اطمینان داشته باشید که این رویایی نیست که نشود به تحقق آن امیدوار بود.

حقیقتی ست که مقابل چشمان مان در شرف وقوع است.